مفهوم “تنالیته” یا “مایه در موسیقی ” (به انگلیسی tonality) نقش مهمی در موسیقی دارد اما هیچ وقت به خوبی درک نمی شود. به همین دلیل قصد داریم در این مقاله این مفهوم را بیشتر برای تان روشن کنیم و ببینیم برای یک آهنگ ساز یا ترانه سرا چه معنایی دارد.
تنالیته در موسیقی یک تونیک یا نت پایه دارد که همیشه مکانش ثابت است. به طور کلی، تنالیته بر پایه یک نت پایه که بقیه نت ها از آن دور شده و دوباره به آن بر می گردند، به وجود میآید.
وجود نت پایه چیز ساده ای است اما روی درکی که هنگام شنیدن موسیقی داریم، تاثیر می گذارد. این فاکتور روی ساختار نت و آکورد ها و پیدا کردن مسیر در موسیقی هم تأثیر می گذارد. بیایید با چند مثال بیشتر با این مفهوم آشنا شویم.
نمونه هایی از تنالیته
ساده ترین راه برای درک معنای واقعی تنالیته، گوش دادن و دنبال کردن پارتیتور است. در این بخش دو ملودی از بتهوون آورده شده است. ملودی دوم تقریباً مشابه اولی است به جز یک تغییر جزئی در انتهای آن. فکر می کنید در کدام یک از این دو موسیقی به پایان رسیده است؟
قطعه اول از اپرای 129 Rondo a Capriccio بتهوون:
قطعه دوم:
جواب ساده است اما قبل از آن یک سوال مشابه دیگر در مورد ملودی های هایدن وجود دارد. به نظر می رسد در کدام یکی موسیقی به پایان رسیده است؟
قطعه اول از سوناتای هایدن در گام D ماژور:
قطعه دیگر:
جواب هر دو سوال، عبارت دوم است و دلیل آن این است که هر دو روی نت پایه به پایان رسیده اند.
نت پایه چیست؟
تونیک که به نت مرکزی هم معروف است، همان نت خاصی است که قطعه بر پایه آن ساخته می شود و حکم خانه و مبدا را دارد (گام هم بر پایه این نت ساخته می شود). ملودی و توالی آکورد به سمت این نت کشیده می شود و مهم نیست که چه اتفاقی در یک قطعه یا آهنگ رخ می دهد. معمولا موسیقی بر پایه این نت آغاز و پس از جا به جا شدن روی جاهای مختلف خطوط حامل، نهایتا دوباره به همین نت بر می گردد.
درک اثر روانی که تونیک می گذارد، بسیار آسان است. کافیست که یک ساز بردارید یا از کیبورد آنلاین استفاده کنید. سپس گام C ماژور را تا نت هفتم اجرا کنید و بگذارید قطعه در همان نت B متوقف شود.
فکر می کنید آخر کار چه می شود؟
گام Cماژور بدون تونیک نهایی
حس نمی کنید قطعه ناقص است؟ احتمالا دلتان می خواهد یک نت دیگر بالا بروید، نه؟ مثلا به این صورت:
گام Cماژور با تونیک نهایی
نت آخر تونیک است. این همان تأثیر روانشناختی است که بر روی ما می گذارد. این نت نوعی جاذبه دارد که هر ملودی و توالی آکوردی را به سمت خودش می کشد. رها کردن گام روی نت هفتم، کششی ایجاد می کند که فقط درصورت رسیدن به تونیک برطرف می شود. در واقع با رسیدن قطعه به تونیک خیال تان راحت می شود، درست مثل کسی که بعد از یک روز طولانی از سر کار یا مدرسه به خانه می رسد!
تونیک مرکزی و سیستم ماژور/ مینور
وجود تونیک معمولا به این معناست که قطعه موسیقی روی گام ماژور یا مینور ساخته شده است. همانطور که از تئوری موسیقی می دانید، گام مجموعه ای از نت ها است که الگوی خاصی دارند و در فاصله یک یا نیم پرده از هم قرار می گیرند. به عنوان مثال، گام ماژور یک گام 7 نتی است که نت ها در آن با الگوی 2 تا پرده کامل، 1 نیم پرده، 3 پرده کامل و یک نیم پرده پشت سر هم قرار گرفته اند. این الگو می تواند از هر نتی شروع شود و گام ماژور متفاوتی را خلق کند. آهنگ سازان از گام ها به عنوان منابع اصلی برای ملودی و آکورد ها استفاده می کنند. در تصاویر زیر گام های Gو F ماژور را می بینید. نت F دیز باید در گام ماژور و نت B بمل باید در گام F باشند تا الگوی تمام پرده و نیم پرده حفظ شود.
گام Gماژور
گام Fماژور
توجه کنید که نت تونیک یک گام، نام آن را مشخص می کند. مثلا گام G ماژور، گام ماژوری است که تونیک آن G است. گام F ماژور هم گامی است که نت تونیک آن F است. بنابراین این نت واقعا مهم است و موسیقی حول آن می چرخد و منطقی است که تونیک را مرکز تونال بدانیم.
زیبایی و قدرت واقعی سیستم گام ماژور یا مینور در اینست که به آهنگ ساز اجازه می دهد کنترل شنونده را در دست بگیرد و برای شنیدن تونیک او را منتظر بگذارد. حالا ببینیم این چیز هایی که گفتیم در سمفونی شماره 6 بتهوون چگونه است:
بخش اول ششمین سمفونی بتهوون
واضح است که بتهوون می توانسته هر کدام از دوازده نت الفبای موسیقی را انتخاب کند، اما همان طور که پیداست تصمیم گرفته فقط از آن 7 نتی که مربوط به گام F ماژور است، استفاده کند.
اما اگر دقیق تر به این قطعه نگاه کنید، خواهیم دید که از میان این هفت نت، ظاهرا دو نت F و C از بقیه مهم ترند. این دو، تنها نت هایی هستند که بتهوون آن ها را در کلید بیس نوشته است و از آن جا که فواصل شان در مقایسه با نت های کوتاه ملودی بالا (سل) بسیار طولانی است، قابل توجه هستند.
آن چه این دو نت را برجسته تر می کند این است که این بخش کوچک چهار میزانی با آن ها آغاز شده و به پایان می رسد. این قطعه با آکورد تونیک شروع می شود و با آکورد دومینانت (آکورد پنجم گام) به پایان می رسد.
تونیک (I) و دومینانت در گام F ماژور
بخش سمفونی ششم بتهوون که فقط از آکورد I و V استفاده کرده است
تا الان متوجه شدیم که تونیک به این علت اهمیت دارد که نت آغازین و پایانی گام و اساس آن است. اما آکورد دومینانت چه ویژگی دارد؟ برای پاسخ به این سوال، باید کمی در مورد “هارمونی کاربردی” بدانید.
تنالیته و هارمونی کاربردی
در موسیقی تونال آکورد دومینانت به اندازه تونیک اهمیت دارد زیرا آکوردی است که قطعه بعد از آن به یک تونیک نیاز دارد. یعنی با شنیدن آکورد دومینانت انتظار یک تونیک خواهیم داشت. ما در این وقت نداریم علت آن را با علم روانشناسی صوتی که در پشت این مسئله قرار دارد ، توضیح بدهیم، اما بگذارید با یک مثال بسیار ساده آن را برای تان روشن کنم.
اگر قطعه صوتی مربوط به این 2 میزان (تصویر زیر) را گوش کنید حس می کنید که بعد از آکورد دومینانت یک آکورد تونیک لازم است. توجه داشته باشید که وقتی بالاخره آکورد تونیک به قطعه اضافه می شود، آرامش پیدا می کنید و حس می کنید کامل شده است. در تصویر زیر، بخش دوم از قطعه شماره 10 ساز های زهی چهارگانه شوبرت که در گام E بمل است را می بینید. این گام از نت های E بمل، F، G، A بمل، B بمل، C و D تشکیل شده است:
این مورد فقط در موسیقی کلاسیک اتفاق نمی افتد . این در هر موسیقی که در آن از گام های ماژور و مینور مرسوم استفاده می شود، رخ می دهد. در ادامه قطعه ای ازآهنگ Can’t help falling in loveالویس بریسلی به عنوان مثال آورده شده است.
این قطعه به دو بخش تقسیم شده است:
بخش اول (با متن آهنگ: Wise men say only fools rush in) با آکورد تونیک شروع و با دومینانت ادامه پیدا می کند. بخش دوم (با متن آهنگ: But I can’t help falling in love with you) از همان جایی که قسمت اول متوقف شد، ادامه می یابد و با تونیک تمام می شود تا قطعه به پایان مطلوب برسد.
با به پایان رسیدن اولین قطعه با آکورد دومینانت، موسیقی به یک بخش مکمل دیگر نیاز پیدا می کند. اما اگر همین قطعه با یک آکورد تونیک تمام می شد، کامل بود و لازم نبود ادامه پیدا کند. در این صورت ملودی خیلی زود تمام می شد!
در موسیقی تونال این حالت به هارمونی کاربردی معروف است که استفاده استراتژیک از آکورد های تونیک، دومینانت و سایر آکورد ها برای به وجود آوردن انتظار در شنونده و برآورده کردن آن در زمان مناسب است. در واقع هارمونی کاربردی تعیین می کند که یک موسیقی را چطور تجربه کنیم و منطق آن چیزی که می شنویم را توضیح می دهد.
همین اتفاق در قطعه ای بتهوون که اخیراً بررسی کردیم هم رخ داد. چرا بخش اول با آکورد دومینانت تمام شد؟ با پایان یافتن این بخش با آکورد دومینانت، منتظر می شویم آکورد تونیک را بشنویم. در واقع این همان اتفاقی است که گفتیم رخ می دهد. البته ظاهرا آهنگ ساز اولین بخش را با آکورد تونیک کش داده که جالب است!
بتهوون با استفاده از گام F ماژور در آن بخش 4 میزانی به ما می گوید که آن آکورد، تونیک است و قطعه ادامه دارد.
این قدرت تنالیته در سیستم ماژور / مینور و هارمونی کاربردی است. یعنی قطعه با یک آکورد تونیک شروع شده و یک داستان شکل می گیرد و در نهایت برای برطرف کردن انتظار شنونده قطعه با همان آکورد تمام می شود.
تنالیته و حس مسیر یابی موسیقیایی
حالا دیگر تصویر تنالیته برای مان واضح تر شده است و می دانیم موسیقی تونال موسیقی است که یک نت یا آکورد تونیک دارد و معمولا با سیستم ماژور/ مینور و هارمونی کاربردی معنا پیدا می کند. تحقیقات ما در مورد تنالیته به همین جا ختم نمی شود زیرا دو عنصر اساسی دیگر هستند که تحت تاثیر تنالیته قرار می گیرند یعنی حس مسیر یابی نت ها و ترکیب در موسیقی.
از آن جا که موسیقی از یک نت مرکزی شروع و نهایتا به آن پایان می یابد، پس یعنی روند و الگوی دور شدن از این نت و دوباره برگشتن به آن قابل تشخیص است.
آهنگ ساده Twinkle, Twinkle Little Star را در نظر بگیرید. با یک نت Cشروع می شود و ملودی یک دفعه به نت G جهش پیدا می کند و بعد از دو نت A در اوج، نزولی شده و با رد کردن نت های G، F، E و D دوباره به C بر می گردد. به عبارت دیگر، دور شدن از نت تونیک و دوباره برگشتن به آن الگویی است که ملودی را هدایت می کند.
تنالیته و فرم
در مثال سمفونی شماره 6 بتهوون، ملودی با نت های خوشایندی در میزان چهارم تمام می شود. به نظر می رسد مقصد همه اتفاقاتی که قبلاً در میزان های اول تا سوم افتاده، در این آکورد بوده است. به عبارت دیگر، انگار موسیقی حس مسیریابی قوی دارد و می خواهد به یک هدف که می تواند یک آکورد یا نت باشد، برسد.
ما به عنوان شنونده، موسیقی را با همین تمایلش برای رسیدن به مقصد درک می کنیم. یعنی وقتی یک قطعه یک بار به یک هدف می رسد، انتظار داریم سفر به سوی هدف بعدی آغاز شود و همین طور ادامه داشته باشد که در نتیجه ما موسیقی را به صورت تکه ای یا چند بخشی تجربه می کنیم.
همان طور که قبلاً دیدیم، این همان چیزی است که باعث می شود یک قطعه موسیقی با یک تونیک آغاز و با آن تمام شود. در بازگشت به سمت تونیک ممکن است نت ها و آکورد ها بسته به سبک و تمایلات آهنگ ساز فراز و فرود های زیادی داشته باشند اما در نهایت نمایش روی تونیک اولیه به پایان می رسد.
فرم موسیقی دوره های باروک، کلاسیک و عاشقانه به همین ترتیب است. مثلا در فرم سوناتا، یک یا چند بخش بر اساس آکورد تونیک و یک یا چند بخش دیگر بر اساس دومینانت هستند. در ادامه بخش میانی یا development سونات که به خرده کاری و بسط بخش های اول می پردازد، اجرا می شود. و در آخر کل قطعه با برگشت به تونیک پایان می یابد.
الگوی مشابهی در موسیقی رقصی پیشین سبک باروک وجود دارد. بخش اول بر اساس تونیک و بخش دوم بر اساس دومینانت است. نت های بخش دوم می تواند خیلی شبیه بخش اول باشد زیرا تغییر کلید یا تنالیته ( که به مدولاسیون معروف است ) به قدر کافی آن را متفاوت می کند.
مقایسه کنسونانس و دیسونانس تنالیته
تا به اینجا یاد گرفتیم که موسیقی تونال با قرار دادن یک تونیک، دور شدن از آن و دوباره برگشت به آن شکل می گیرد. اما ایجاد تونیک در مکان اولش چگونه است؟ و در واقع بازگشت به آن یعنی چه؟
پاسخ در مفهوم کنسونانس و دیسونانس نهفته است.
این اصطلاحات به سطح تنش ذاتی هر صدای موسیقی که می تواند زیاد باشد یا اصلا وجود نداشته باشد، بر می گردد. فواصل کنسونانس جفت نت هایی هستند که تنش ندارند (پایدار هستند) و فواصل دیسونانس آنهایی هستند که تنش دارند و ناپایدارند.
فواصل کنسونانس:
فواصل دیسونانس:
معمولا بسته به شرایط ، آکورد چهارم کامل می تواند کنسونانس یا دیسونانس باشد . همین امر در مورد پنجم کاهش یافته ( یا چهارم افزایش یافته ) صدق می کند، که البته معمولا دیسونانس در نظر گرفته می شود.
در موسیقی تونال، دیسونانس انرژی خاصی با خودش دارد و به نظر می رسد به یک حل یا Resolution کنسونانسی که پایدار است، نیاز دارد. ساده ترین و مهم ترین نمونه این مسئله، قطبی بودن تونیک و دومینانت است.
در تصویر بالا آکورد C ماژور دومینانت هفتم را داریم که از نت های G، B، D و F تشکیل شده است . بالای F (هفتم) دو دیسونانس ایجاد می شود . یکی با نت G (نت پایه آکورد) و دیگری با نت B ( نت سوم آکورد ).
① =آکورد هفتم مینور
② =پنجم کاهش یافته
آکورد دومینانت هفتم که شامل یک آکورد هفتم مینور و پنجم کاهش یافته روی نت پایه است
از آن جا که این آکورد دیسونانس است، به حل کنسونانس دارد. قطعا متداول ترین حل آکورد دومینانت هفتم ناپایدار، تونیک پایدار است. نت پایه G به C جهش می زند و B سوم نیم پرده بالاتر می رود (دقیقاً مانند آنچه در گام ماژور صعودی انجام می شود) و F هفتم معمولاً به نت Eنزول می کند (سومین تونیک). دیسونانس معمولا به این صورت در موسیقی تونال کنترل و حل می شود .
آکورد Cماژور دومینانت هفتم با حل تونیک
این پیشرفت ساده که دیسونانس را به کنسونانس منتقل می شود ، یکی از سریع ترین راه های ایجاد یا برگشت به تونیک است که تعجبی هم ندارد زیرا همان طور که در این مقاله دیدید برگشت به تونیک یکی از اصول موسیقی تونال است.
1 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
خیلی قشنگ توضیح دادین
ممنونم